از هیچ به همه چیز رسید!
به گزارش مجله جام جهان، او را به عنوان هنرمند هیچ ساز می شناسند. مجسمه سازی که پیکره می سازد اما خبری از سر و دست و پا نیست. انتزاع در کارهایش حرف اول و آخر را می زند؛ آن هم در ترکیبی عجیب و البته محبوب از مدرنیسم و فرهنگ سنتی و عرفان ایرانی.
از پروفایل ما وبلاگ بخار دیدن نمایید.
به گزارش خبرنگاران، پرویز تناولی، هنرمند مجسمه ساز پیشکسوتی است که به همراه حسین زنده روی از موسسان مکتب سقاخانه ای محسوب می شود. هنرمندی که نوع جدیدی از مجسمه سازی را در تاریخ هنر مدرن ایران به ثبت رساند و با تلفیق مدرنیته با نمادهای کهن و اصلی ایرانی، توانست چهره ای نمادین از خود و هنرش در داخل و خارج از کشور به جای بگذارد.
پرویز تناولی سوم فروردین ماه 1316 در محله دروازه شمیران تهران به جهان آمد. او هنر را با نواختن ویولن در خانه ابوالحسن صبا آغاز کرد و همزمان با نوازندگی، در دبیرستان ادیب به تحصیل مشغول شد. پس از آن یک دوره سه ساله مجسمه سازی را در هنرستان هنرهای زیبای تهران گذراند، در سال 1335 برای تکمیل آموزش در هنر به ایتالیا سفر کرد و در آکادمی هنرهای زیبای شهر کارا درس خواند.
او که با پس انداز اندکی به این سفر رفته بود، با بالا رفتن مخارج تحصیل مجبور به بازگشت شد؛ هرچند که این بازگشت خالی از لطف نبود و تناولی توانست دو نمایشگاه از طرح ها و حکاکی هایش را برگزار کند که اتفاق تازه ای در هنر ایران به شمار می رفت. برگزاری این دو نمایشگاه باعث شد تناولی از وزارت فرهنگ وقت بورسیه تحصیلی برای ادامه تحصیل در ایتالیا بگیرد و دوباره راهی این کشور شود.
او سال 1340 اولین آتلیه خود را با نام کبود دایر کرد که در آن برهه زمانی به یکی از مهمترین مراکز فرهنگی و هنری تهران تبدیل شده بود. او در این دوران همزمان با تدریس، در شهر به دنبال سرچشمه های الهام می گشت و به هر جایی که رنگی از فرهنگ و سنت کهن ایرانی داشت، سر می زد. تناولی از این گشت و گذارها متوجه شد که ایرانی ها تا چه اندازه در ساخت اشیای سه بعدی مهارت داشتند؛ اشیایی که مجسمه نبودند و بیشتر ابزار محسوب می شدند، اما در آنها خلاقیت دیده می شد. او به دنبال کشف زبان بصری جدید بود که با جهان اطرافش مرتبط باشد و در نهایت به این جمع بندی رسید که مجسمه سازی ما نیاز به غرب ندارد.
آثار تناولی در نمایشگاه های متعددی به نمایش درآمده اند و شماری از آثارش نیز در مجموعه مهمترین موزه های جهان از جمله موزه هنرهای مدرن نیویورک، موزه بریتانیا، موزه متروپولیتن نیویورک، موزه لودویک آخن، موزه هنرهای مدرن وین و موزه هنرهای معاصر تهران قرار گرفته است. موفقیت او در بازارهای خارجی تا آنجایی پیش رفت که در سال 2008، با فروش مجسمه برنزی پرسپولیس در حراج کریستیز، رکوردار گران ترین هنرمند خاورمیانه شود.
به طور کلی، مهمترین آثار تناولی در چهار بخش اصلی شاعر، دیوار، هیچ و عشاق دسته بندی می شوند. هر چهار مضمون یک ریشه در جهانی جسمانی و فرهنگ اشیاء ایرانی و یک ریشه در ادبیات عرفانی ایرانی دارد. جالب است که این چهار بخش در دوره های گوناگون خلق نشده و گاهی نیز به صورت همزمان تولید شده اند. تمامی این آثار به صورت عمده از جنس برنز هستند و فقط برخی از مجسمه های هیچ با استفاده از ماده پلکسی نیز خلق شده اند.
تناولی همان میزان که به دغدغه های هنر مجسمه سازی توجه دارد، دل در گرو نمادها و کنایه های شاعرانه نیز دارد. بی خود نیست که گاهی او را شاعری در برنز خطاب می کنند. او خودش مجسمه سازی را نوعی شاعری می داند و می گوید که من شعرم را بر سطح مجسمه ای می نویسم.
از دیگر ویژگی های مهم آثار تناولی انتزاعی بودن آنهاست. پیکره های تناولی به بدن انسان تجسم می بخشند، اما شباهت ظاهری به جسم انسان ندارند. خودش می گوید: از همان ابتدا احساس می کردم اصلا نمی خواهم به بازنمایی پیکره ها و اشیاء بپردازم. اگرچه به زندگی انسان ها، خواه مرد یا زن، علاقه مندم ... من هرگز بر آن نبودم که فیگور انسان را به همان شکل که می بینم بازنمایی کنم. من همیشه از تخیل و تأویل خودم کمک می گرفتم تا به مدد آن هیبتی کنایه ای خلق کنم.
در این میان یکی از مهمترین نمادهایی که مدام در آثار تناولی تکرار می شود، فرهاد کوه کن است. همان پیکرتراش افسانه ای که کوهی عظیم را برای معشوقه خود تراشید. فرهاد، هنرمند ناشناخته و باستانی است که هیچ اثری به وی متنسب نیست، اما نامش از دوران باستان تا به امروز پرآوازه مانده است. فرهاد در واقع پرچمدار هنرمندی مجسمه ساز در ایران باستان و هم نماد یک عاشق دلباخته است که تناولی هویت خود را از او شناخته و تلاش دارد پا جای پای او بگذارد.
بر همین اساس هم تناولی سال های سال فیگورهای انتزاعی و متفاوتی از فرهاد را خلق کرد. خودش اینگونه می گوید: خودم را از دودمان فرهاد می شناسم و او را قهرمان ایده آل های خویش می دانم. او مجسمه ساز آرمانی من بود، اگرچه هیچ اثری از وی برای اعقابش بر جای نمانده است. افسانه هایی که در مورد قدرت و مهارت وی در سنگ تراشی روایت می شود، خود کافی است که تا از میراث او الهام بگیرم.
به گفته خودش به هنگام تحصیل در ایتالیا و به واسطه آشنایی با تاریخ کهن و متداوم مجسمه سازی در این کشور به این نتیجه رسید که تاریخ ایران به جز فرهاد، اسطوره دیگری ندارد و از همان جا بود که فرهاد برایش تبدیل به یک مراد و معلم شد. می گوید گاهی او را در کنار خودم می ساختم، گاهی با معشوقه خیالی اش و گاهی هم تنها. فرهاد همیشه بود، هنوز هم هست.
اما مجسمه های هیچ از مشهورترین آثار تناولی و البته پرشمارترین آنها محسوب می شود. هیچ ها توانستند بیشترین توجه ها و نقدها را در داخل و خارج ایران برانگیزند تا جایی که گاهی از سوی عده ای از منتقدان شنیده می شود که تناولی از هیچ به همه چیز رسید.
به نظر می رسد که توجه تناولی به هیچ هم به واسطه وجه شکلی این واژه بوده است و هم به خاطر دلالت های معنایی آن. درست است که کلمه هیچ در فرهنگی ایرانی اشاره به نوعی یأس و ناامیدی دارد، اما مجسمه های هیچ تناولی کارهایی بانشاط و سرزنده محسوب می شوند که می ایستند، می نشینند، خم می شوند، تکیه می دهند و ... .
تناولی ساخت مجسمه های هیچ را در ابتدا اعتراضی به فضای هنری آن دوره عنوان می کند و می گوید: ... مدرسه ای که به روش ها و محتوای آموزش آن هرگز اعتقاد نداشتم؛ هنرمندانی که پدیده های هنری غرب را در شیپور کرده و اشرافی که با غرور و افتخار محصولات دست دوم آنها را می خریدند. همه اینها باعث عکس العمل اعتراضی من می شد، درحالی که هیچ صدای اعتراض دیگری نبود.
تناولی تلاش کرد هیچ ها را به گونه ای بسازد که مردم دوستش داشته باشند؛ هیچ در ابتدا اعتراض به وضع موجود هنر در ایران است، اما نمی خواستم تلخ باشد. 7 سال در ابعاد گوناگون هیچ می ساختم. در نهایت متوجه شدم تخصص من در ساختن هیچ بسیار است و اگر به من هیچ ساز می گفتند هیچ اشکالی نداشت. چون واقعا هیچ ساز هستم.
برخی از اطلاعات این گزارش از کتاب زایش مدرنیسم ایرانی 2 به قلم علیرضا سمیع آذر برگرفته شده است. همچنین برخی از گفته های پرویز تناولی در این گزارش از گفت وگوی این هنرمند با یک شبکه تلویزیونی برداشته شده است.
منبع: خبرگزاری ایسنا